آمنه بهرامی پرونده‌اش را دوباره به جریان انداخت

آمنه بهرامی‌، مشهورترین قربانی اسیدپاشی ایران که چند سال قبل، درست در لحظاتی که قرار بود حکم قصاص اسیدپاش اجرا شود، او را بخشید حالا اعلام کرده که پرونده‌اش را دوباره به جریان انداخته است.

‌‌آمنه بهرامی‌، مشهورترین قربانی اسیدپاشی ایران که چند سال قبل، درست در لحظاتی که قرار بود حکم قصاص اسیدپاش اجرا شود، او را بخشید حالا با حضور در برنامه تلویزیونی همشهری اعلام کرده که پرونده‌اش را دوباره به جریان انداخته است. او می‌گوید که از قصاص گذشته نه دیه و شکایت! تازه او بار دیگر این پرونده قدیمی را سر زبان‌ها انداخته است. این گزارش گزیده مهم‌ترین حرف‌های‌ آمنه بهرامی در برنامه ویژه سرنخ در تلویزیون همشهری است.

آن زمان دانشجو بودم و همزمان در یک شرکت حوالی پل سیدخندان کار می‌کردم. روز ۱۲آبان ۱۳۸۳ وقتی از محل کارم بیرون آمدم و از پارک آن اطراف رد می‌شدم یک نفر من را صدا کرد. وقتی برگشتم مجید همکلاسی‌ام را دیدم. او یک پارچ قرمزرنگ دستش بود که محتویات آن را روی صورتم پاشید. اول فکر کردم که آب جوش است اما در ادامه فهمیدم او رویم اسید پاشیده است.

فریاد می‌کشیدم و کمک می‌خواستم تا اینکه مردم من را به بیمارستانی که آن نزدیک است بردند. در این حادثه بینایی هر دو چشمم را از دست دادم و بدنم هم سوخت. از آن زمان تلاشم برای درمان آغاز شد اما به من گفته شد چشم‌هایم هیچ وقت نمی‌بیند. از طرفی موفق شدم حکم قصاص اسیدپاش را بگیرم اما روز اجرای حکم او را بخشیدم.

مدتی بعد از حادثه تلخی که برایم اتفاق افتاد طول کشید تا بتوانم خودم را پیدا کنم. من باید زندگی می‌کردم و همه تلاشم را به‌کار گرفتم که به زندگی عادی برگردم. چند نفری قبل از من و چند نفر دیگری بعد از من قربانی اسیدپاشی شدند، اما متأسفانه دیگر هیچ‌کس آنها را به یاد نمی‌آورد. چون بیشتر آنها یکی پس از دیگری گوشه‌گیر و خانه‌نشین شدند. من ولی همیشه برای زندگی بهتر تلاش ‌ و سعی کردم رابطه خوبی با مردم و رسانه‌ها داشته باشم.

شکایت از سازنده لانتوری

وقتی عامل اسیدپاشی را بخشیدم، از یکی از شبکه‌های تلویزیونی آلمان سراغم آمدند و پیشنهاد ساخت فیلم از روی زندگی من را دادند. آنها گفتند به‌خاطر این فیلم 250هزار یورو همراه با 4درصد از فروش را به من می‌دهندوگفتند‌ فعلا با کسی صحبت نکن تا قرارداد نهایی شود. منتظر بودم که کار شروع شود اما 3‌ماه مانده به شروع ساخت فیلم، دوستانم تماس گرفتند و گفتند که فیلمی شبیه داستان زندگی تو ساخته شده و در فرانکفورت نمایش داده شده است. اسمش لانتوری است. با پخش این فیلم، افرادی که از آلمان به من پیشنهاد داده بودند انصراف دادند و گفتند داستان زندگی تو سوخته است. من هم آمدم ایران و 3مرتبه شکایت کردم اما هر 3بار رد شد و به جایی نرسید.

در همسایگی مسی و اینیستا

چند سال قبل وقتی که برای درمان به بارسلون رفته بودم آپارتمان محل اقامتم نزدیک محل اقامت موقت تعدادی از بازیکنان باشگاه بارسلونا بود. یک روز با خواهرم به خانه می‌رفتیم که لیونل مسی و آندرس اینیستا را در آنجا دیدیم. با خواهرم به سمت آنها رفتیم. مسی سریع رد شد و رفت اما اینیستا ایستاد و با ما صحبت کرد. او 2‌فرزند داشت و آنها را به من معرفی کرد. با هم عکس گرفتیم و خداحافظی کردیم و او رفت. 

شکایت دوباره

وقتی از قصاص اسیدپاش گذشتم، او که از لحاظ جنبه عمومی جرم به  چند سال حبس و 6سال تبعید محکوم شده بود، چند سال بعد آزاد شد تا اینکه مدتی قبل به من زنگ زد. خودش را معرفی نکرد اما وقتی گفت که 10سال آرزو داشته با من حرف بزند، شناختمش و دوباره همه آن ترس و وحشت‌ها برگشت.  بعد از این تماس تلفنی با دفتر رئیس قوه قضاییه تماس گرفتم و قرار است در این‌باره تحقیقات انجام شود.  از طرفی قصد دارم دوباره پرونده‌ام را پیگیری کنم و درخواستم را ارائه کرده‌ام. چون بخشش من به شرط دریافت دیه بود اما من دیه‌ای دریافت نکردم و با مشورت‌هایی که از دوستانم گرفتم اعلام کردند که ‌ می‌توانم پرونده را پیگیری کنم تا حقم را از پسر اسیدپاش بگیرم.

اخبار مرتبط

ارسال به دیگران :

نظر شما